آتلانتیس

دنیای پر هرج و مرج من

آتلانتیس

دنیای پر هرج و مرج من

شور و شعف جوانی

امروز در کمال ناباروری بر سر میز ناهار خبردار شدیم که ۱۳ بود و فردا باید عازم کرج شده و به دیار درس و دانشگاه بشتابیم...افسوس و صد افسوس.... 

این تعطیلاتی که گذشت برای من نسبت به سالهای قبل پربار تر بود..۲ تا کتابی رو که از نمایشگاه کتاب ۲ سال پیش خریده بودم هم شروع کردم و هم تمومشون کردم و دیگه بهانه ای برای نرفتن به نمایشگاه کتاب امسال ندارم.تازه کلی کتاب رو هم نشون کردم که بخرم!....کتاب هایی که خوندم یکیشون (روشنفکران) اثر پال جانسون و ترجمه جمشید هاشمی بود و دیگری کتاب (سرنوشت شوم یک امپراتور)  نوشته پی نزلف و ترجمه ذبیح الله منصوری بود......از اونجایی که حفظیات نیاز به مرور دارند و دوباره از اونجایی که مطالب یک کتاب چندصد صفحه ای رو میشه در چند صفحه مفید و بدرد بخور خلاصه کرد لذا تیم مدیریتی گروه سیمرغ پر خروس اژدرین*تصمیمی رو مبذول داشت که به واسطه اون ما زیر نکات مهم کتاب خط کشیدیم تا در یک فرصت مناسب این مطالبی که زیرشون یک خط با مداد عطود کشیده شده رو نت برداری کرده و در یک دفتر بنویسیم و احتمالا به این وبلاگ هم منتقل کنیم ..باشد که آیندگان استفاده کنن......(امیدوارم آخر عاقبت این تصمیم مثل کتاب سینوحه نشه که قولشو داده بودم) 

 

با توجه به پست قبلی که دادم .اینجانب از چندی پیش تغییر و تحولاتی چند و چون در چین و چاک زندگیم دادم تا یک استیل شخصیتی خوب داشته باشم و بتونم  ارتباطات رو در زندگیم بیشتر تقویت کنم یا به عبارت بهتر کلفت ترشون کنم.........لذا مطالعه مقالات مد و روان شناسی و ارتباطی رو میخوام تسریع ببخشم و انشالله بعدا از چند و چوند قضیه بیشتر مینویسم....... 

 نمیدونم چرا یک سری از افکارم هنوز بچگانست...از اون دوران شبابیت که مصادف با سال اول دانشگاه بود یک دفعه افتادیم تو فکر قد و تیپ و قیافه و این چرندیات......بعد از یک مدت چندین ماهه که هر کس رو میدیدیم اول به قدش توجه میکردیم بعد باهاش حرف میزدیم..دست خودمم نبود .نمیدونم چرا قد مردم چه کوتاه چه بلند نظرمو خیلی جلب میکرد و تو ذهنم هی در مورد قد اون بنده های زبون بسته و باز خدا داوری میکردیم........اون که از سرمون افتاد حالا افتادیم کلا تو مقوله زیبایی......کلا اول قیافه طرف مقابل رو در نظر میگیرم و تو ذهنم در مورد چهرش قضاوت میکنم.این چرا فکش اون طوریه.این چرا ابروش اینطوریه.اما مهمترین نکته ای که شده کانون عطف توجهات خاصه این جانب عضو شریفه دماغ هستش!......این چرا این طوریه...اون چرا اون طوریه...همش هم یاد بینی خودمون میوفتیم که طی یک سری حاداثه نافرجام و البته کاملا خدادادی و از سر غذا و غدر حضرت حق در بینی این جانب بر اثر بلوغ جسمی جنثی فکری خشتی و...یک فروند غوض با غ و ض ایجاد شد و البته حادثه به اینجا ختم به خیر نشد و دچار یک فروند انحراف بینی هم شدیم..حالا هی تو ذهنم عینوهو دخترای ترشی گرفته دم بخت عمه زنکی هی بررسی میکنم دماغ من ضایس؟...دماغ من بدتره یا اون؟ .....اصن من خوشگلم؟.اگه خوشگلم اون یارو از من خوشش میاد؟..........خب میخوام نیاد!....من نمیدونم این چه فکراییه که عینهو مور و موریانه هی میاد تو ذهنم!.و البته بگم اصلن به کسی بروز نمیدم و اینم بگم که فوق العاده بدم میاد کسی رو مسخره کنم کنن و کنند!..اما خب فکره!.خودمم میدونم مهمله!.اما برام جالبه عینهو پاندول ساعت هی میاد تو ذهنمو میره .تازه جزو این ادمای خانم باز هم نیستیم که بگیم هی باید بریم ببینیم زیدمون چی میگه...اما خب باز هم فکره دیگه! .اما یک مدتیه یک تصمیمی گرفتم..با توجه به پست قبلی وبلاگ........این دماغ اتفاقا خیلی هم قشنگه!.این که در خلقتش ادم تفکر میکنه چطوری میشه سیستم بدن یک قوض درش بوجود میاره و چجوری سرشو عوض می کنه (یا به عبارت دیگه انحراف بینی پیدا میشه!)....اینا همش زیباییه!.حالا اگر یک سری ادم نمی فهمن و یا به شوخی یا به جدی مسخره میکنن.خب اینا خرکان گرد شیرینی اند یا به عبارت واضح تر و شفاف تر و ملموس تر .....حالیشون نیست!....اصن اگر کل دنیا بگن این دماغ تو زشتّه!..خب کل دنیا حالیشون نیست!....یا همین جوش هایی که در یکماه اخیر به علت زیاده روی در مصرف ادویه بر پیشانی مبارک اینجانب اصابت کرده و بیشتر شبیه دمل سرسفیده تا جوش سر قرمز.اینم من به فلسفش فکر میکنم.اینم خوشگله!.حالا یکی اینا رو نمیفهمه این دیگه مشکل من نیستش که!.......... اصن از این به بعد با این همه شرح وصف پریشانی من میخوام تصمیم بزرگ مهدی رو بگیرم!....من فوق العاده خوشگل و خوش تیپ و جذابم!.حالا اگر کسی اینا رو درک نمی کنه دلیل بر نبودن من نیست! دلیل بر عدم علم اونه......بنده با ضرث قاطع عرض میکنم.کل دخترای عالم که چه عرض کنم.کل دنیا هم بگن این بابا (که اینجا راوی اشاره لطیفی به خودش داره) زشت و بیریخت و بدهیکل و نچسبه!.....این بابا (که بازم اشاره به خودم دارم) .با این که هیچی بر زبان نمیارم تا به قصد تعریف از خویشتن برداشت نشه در ذهن خودم حک میکنم که اتفاقا بنده کاملا خوشگل و خوش تیپ و جذابم..........در ضمن بیاه!..در این مرحله در ذهن خودم یک شصت بزرگ حک میکنم!......... واقعا این چه تفکریه که من یک مدت داشتم که این یارو فرضا چون قدش از من بلندتره پس من باید بهش حسودی کنم.یا فلانی چون از من خوشگل تره باید بهش حسودی کنم چون ممکنه که یه دختری فرضا بین من و اون اونو انتخاب کنه.......در اینجا هم علمای اهل نظر و نظربازی پاسخ لطیفی میدن که:اولا زیبایی یک چیز کاملا نسبیه و به هیچ عنوان نمیشه گفت فلانی ز من قشنگتره.ممکنه تو کل دنیا از نظر یک نفر بنده قشنگتر باشم!....ثانیا:اصلا از نظر همه مردم اون قشنگتر باشه..خب خدا رو شکر و انشالله زیباییش براش بمونه!.ثالثا اگر بر فرض محال بیایم به حرفهای هیئت خانم بازان کرج و حومه هم توجه کنیم که میگن ما خوشگلیم.کلی دوست خانم داریم (که طی مطالعاتی که بنده داشتم زیبایی نه یک شرط لازم و نه کافی برای دختر بازی هست) ...اینجا به خودمون جواب میدیم که:خب کلی رفیق دختر داشته باشید!اصلا من میخوام فقط زن بگیرم زنم هم کور باشه هم کچل.اما فهم و شعور داشته باشه!(فضای وبلاگ کم کم داره به آموزشی عرفانی اخلاقی تغییر کاربری میدهه!) و همچنین ما را ز نداشتن دوست خانم چه باک! که با حاجی (اینجا راوی اشاره به ژدر راوی داره) کلی در این زمینه صحبت کردیم و انشالله خواهیم کرد و انشاالله حتما در مورد این قضیه کامل در اینجا مینویسم.........اینجا رو تا اینجاش داشته باشید که انشااله در پست بعدی کلیه سوراخ های ابهام رو با جواب های قطور پر میکنم!  

  و در آخر.......بدون شوخی عرض میکنم.مطالب بالا رو اگر چه سعی کردم در غالب خنده داری بنویسم که بعدا یکی خوند لااقل یک لبخندی روی لباش باشه( و نمیدونم موفق عمل کردم یا نه).اما واقعا واقعیه! و من گفتم اینجا بنویسمش تا بعدا انشالله وقتی این مطالب پیذوری رو در سنین میانسالی مطالعه کردم ...ببینم که در شباب جوانی چه تفکرات خنده داری داشتم!.........کم کم دارم فرق انسان های موفق رو از انسان های عادی متوجه میشم........اونا اینقدر فکرشون رو در گیر این مهملات نمیکنن و به هدف اصلیشون فکر میکنن.نه ما که همش فکر دماغ و...هستیم! (این آخری هم پیام بهداشتیش بود)

 

*= این گروه نه وجود داخلی داره نه خارجی!

لذت از زندگی

میخوام به صورتی کاملا آشکار از زندگیم لذت ببرم....به نظرم در این جهان هیچ چیز مطلقی وجود نداره...هیچ چیز به صورت مطلق نه درسته نه غلط. پس من میخوام بدترین و سختترین مشکلات زندگیم رو هم به دیده مثبت نگاه کنم و ازشون لذت هم ببرم!میخوام سعی کنم که با دیدن حتی یک نکته مثبت کل نکات منفی رو ازشون چشم پوشی کنم و دنیا رو مسخره خودم کنم...خوشگلی ثروت زیبایی زشتی خوبی بدی ...هیچ چیزی به نظرم مطلق نیست پس هر چی مال منه عالیه!..حتی اگر این فکر زیبا که باعث ایجاد یک اعتماد به نفس عالی میشه بر پایه دروغ به خودم استوار باشه هیچ عیبی نداره چون منافع زیادی توی زندگیم و افزایش  اعتماد به نفسم داره و در ثانی دروغ که مطلقا بد نیست!.اگرم در اینجا دروغ بد باشه بازم بد نیست..چون من حتی اگر با گول زدن خودم از خودم راضی باشم و از زندگیم لذتشو ببرم به کسی آزاری نرسوندم و فقط خودم حالشو بردم!............الان حدودا یکی دوماهه که این شیوه رو در پیش گرفتم و ازشم راضی هستم......هر کسی نمی تونه از این طرز تفکر و ویژگی که گفتم استفاده کنه و این در واقع هنری هستش که من بکار گرفتم و نعمتیه که خدا بهم داده و این طرز تفکریه که بعد از نزدیک به یکسال تفکر مهمل  بهم دست داده پس قدرشو میدونم!...هستن ادمایی که با وجود ثروت فوق العاده زیاد..حریصند!و هیچ وقت لذت پولشون رو نمیبرن و همیشه گدان!....و احتمالا هستند افراد قشنگی که همیشه به زیبایی این و اون حسادت میکنن و الکی خودشون رو اذیت میکنن...پس این که ما در زندگی از خودمون و از زندگیمون راضی باشه کاملا به طرز تفکر خودمون بستگی داره.میتونیم در عین این که در هر جنبه ای موقعیتمون بالا..اما خودمونو کوچک ببینیم و هی حرص بزنیم و اصلا لذتشو نبریم.و بر عکسشم هست!.در عین این که هیچ بهره ای در اون زمینه نبردیم اما ازش لذتشو ببریم و راضی باشیم و حالشو ببریم! 

در طی این یکی دوماهه از یکسری افراد صمیمی یک همچین سوالی پرسیدم......اگر کل زندگیتون رو از همه جنبه هاش بازبینی کنید از جمله پول. شغل .خوشگلی. دوستان .فامیل.زندگی زناشویی.تحصیلات.سلامتی و...و همشون رو مطابق میل خودتون بر اساس اهمیت بهش یک ضریبی بدین و  از 20 بهش نمره بدیم و اسمشو بزاریم میزان رضایت از زندگی....به خودتون چند میدین؟........... 

بعضیا میان از این جنبه هایی که گفتم ...اونایی رو که توش کم میارن ضریب زیاد میدن و اونایی که توش خوب هستن ضریب کم میدن و نمرش میاد پایین و در کل خودشونو بدبخت و شکست خورده میدونن...........اما من برای خودم کاملا برعکس دونستم....یعنی به این باور رسیدم که اگر در  یک زمینه ای خیلی موفق عمل نکردم و وضعیت خیلی عالی نبوده براش ضریب کمی در نظر گرفتم.....البته بگم که الان واقعا من نگاه میکنم میبینم خدا رو شکر من واقعا  مشکل چندانی که بشه اسمشو واقعا مشکل گذاشت ندارم...قبلا هم واقعا نداشتم اما با این حال یک مقداری غم مشکلات کوچیک رو زیاد میخوردم!اما الان همونم اصلا نیست.......این سوالا رو که پرسیدم واقعا نتایجش برام جالب بود........مثلا علی که فوق العاده ادعاش میشه خوشتیب و خوشگل و  با سر زبونه و دوستای زیادی داره و بالای 100 تا دوست دختر داشته و همه رو با چرب زبونی تلکه کرده کلی پول ازشون تیغ زده و با کلی دختر  رابطه جنسی داشته کلی جوونی کرده و کلی سفرهای گردشی و کوه و الواطی و عیاشی و مشروب خواری داشته و کلی ادعای زور و بازو و دعوا داره  و با ادعاهاش کون آسمون رو پاره میکنه!..اون وقتی جواب این سوالمو داد....گفت 11 !.تازه فوق العاده تاکید داشت که همین 11 رو هم 8 نمرش رو به خاطر خانوادش به خودش میده!نه به خاطر خودش و زندگیش..........نرگس خواهرش گفت  نمرش 6 هستش!.باز خوبه علی نمره قبولی به خودش داد..........مادرشون که فوق العاده دوسش دارم به خودش نمره 2 داد!.........عجب خانواده خوشبختی دارن!........ 

اما قبل از این که من این سوالا رو از اونا بپرسم از خودم پرسیده بودم.......و وقتی جواب اینا رو شنیدم واقعا حیرت کردم و خدا رو شکر کردم بابت زندگیم......من به میزان رضایت از زندگیم نمره ای متغیر بین 18 و 19 میدم و تنها چیزی که باعث میشه 20 ندم اینه که این 1-2 نمره رو بزارم برای چیزهایی که صرفا دوست دارم بهشون برسم و اگر هم نرسم اصلا برام مهم نیست...و حالا چرا بین 1 و 2 نمره متغیره؟....چون نمیدونم برای چیزهایی دوست دارم بهشون برسم 1 نمره سهم بزارم یا 2 نمره؟.البته به تازگی تصمیم گرفتم که سهمشون رو به یک نمره کاهش بدم! و فکر میکنم باید نمره 19 به میزان رضایت از زندگیم بدم..........از بابام این سوال رو پرسیدم و به خودش نمره 17 داد!.واقعا خدا رو شکر.انسان 70 سالش باشه بچه هاش هم همه بزرگ بشن و بعد از این همه سال که اکثر مردم افسردگی دارن همچین نمره ای به خودش بده واقعا عالیه.......و من پدرم رو یک انسان خوشبخت میدونم.خدا رو شکر بابت این خوشبختی!.زن داداش اولم نمره 17 به خودش داد...........محسن دوستم نمره 13 گرفت و من واقعا از این نمره ای که به خودش داد  حیرت کردم.البته به عملکرد دو سال اخیرش نمره 17 داد اما نمره کلی 13 بود..........عجب! 


 

این نوشته رو حدودا 24 ساعت بعد از نوشته بالایی نوشتم!در تاریخ 2/1/88 ...بعد از اتمام مطاله کتاب روشنفکران نوشته پال جانسون که به بررسی زندگی شخصی روشنفکران آرمانشهری از جمله کارل مارکس .هنریک ایبسن.ارنست همینگوی.لئو تولستوی.شلی.ژان پل سارتر.ژان ژاک روسو و... میپردازه......

ادم اگر بمیره راحتتره...از این دنیا میشه راحت لذت برد.همونطور که من و خیلیای دیگه لذت میبریم.اما پیدا کردن راه و روش و وفکر و منطق درست و عملکرد یکپارچه به اون..تقریبا غیر ممکنه!...خیلیا بودن و هستن که خیلی مطالعه داشتن و واقعا حالیشون بوده اما نتونستن راه درست رو برن.خب آدم اگه همون اول کاری......به یه طریقی از این دنیا بره از این کار سنگین  که پیدا کردن حقیقته. معاف نمیشه؟..........این وسط بعضیا جالبن که تو زندگی هیچ چیزی حالیشون نیست و گوساله بدنیا میان و گاو از دنیا میرن.و عشق و حال دنیا رو هم میکنن و کل زندگیشون رو به عیاشی و الواطی میگذرونن........اینا خیلی باحالن!